جدول جو
جدول جو

معنی گنبد دماغ - جستجوی لغت در جدول جو

گنبد دماغ(گُمْ بَ دِ دِ / دَ)
کام و کاخ دماغ. (آنندراج). حنک و سقف دهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده دماغ
تصویر گنده دماغ
گنده بینی، کسی که بینیش بد بو باشد، کنایه از متکبر، مغرور، کنایه از بدخلق
فرهنگ فارسی عمید
(گُمْ بَ دِ دَوْ وا)
کنایه از آسمان است:
آتشی باید چونانکه فروتر علمش
برتر از دایرۀ گنبد دوار بود.
منوچهری.
وآن قطرۀ باران ز بر سوسن کوهی
گویی که ثریاست بر این گنبد دوار.
منوچهری.
از آن قبل که ترا ایزد آفرید بخاک
ز چاکران زمین است گنبد دوار.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی).
درطاعت یزدان است این چرخ بگشتن
آباد بدین است چنین گنبد دوار.
ناصرخسرو.
روزگار در مجال مقادیر جولان کند و گنبد دوار به نیک و بد بگردد. (سندبادنامه ص 274).
اگر تو مشترییی گرد مه گرد
به گرد گنبد دوار امشب.
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 180).
لوحش اﷲ از قد و بالای آن سرو سهی
زآنکه مانندش به زیر گنبد دوار نیست.
سعدی.
، مثل گنبد دوار، در مورد عمامه گفته میشود. (امثال و حکم ج 3 ص 1479)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ دَ)
متکبر و سرکش. (آنندراج). متکبر و باغرور و بددماغ. (ناظم الاطباء) :
مالیخ کاخ پخته بد اندر دماغ خویش
زآن کاخ خویشتن را گنده دماغ کرد.
سوزنی.
، آنکه از هر چیز زود قهر کند. زودرنج، آنکه بینی او بوی بد بدهد:
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گُمْ بَ دِ)
کنایه از آسمان است:
همی ماهی ازآب برداشتی
پس از گنبد ماه بگذاشتی.
فردوسی.
رجوع به گنبد هور و ماه شود
لغت نامه دهخدا
متکبر بد دماغ: گفت: حالا تو هم برای من ناز میکنی ک راستی که تازگیها خیلی گند دماغ شده ای
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بینی اش بوی بد دهد: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. (سوزنی)، متکبر مغرور، زود رنج، بد خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنبد دوار
تصویر گنبد دوار
کنایه از آسمان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دماغ
تصویر بد دماغ
ناخرسند دژم آنکه بسختی خشنود گردد ناراضی، متکبر پر افاده
فرهنگ لغت هوشیار
افاده دار، بددماغ، پرافاده، پرفیس وافاده، متکبر، مغرور
متضاد: افتاده، متواضع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برج دار، گنبدی
دیکشنری اردو به فارسی